نام ناحیتی است به افغانستان در شانزده هزار و پانصدگزی شمال قریۀ مقر علاقۀ دهله ولایت قندهار بین 65 درجه و 52 دقیقۀ طول شرقی و 32 درجه و 6 دقیقه و 22 ثانیۀ عرض شمالی. (از قاموس جغرافیایی افغانستان ج 2)
نام ناحیتی است به افغانستان در شانزده هزار و پانصدگزی شمال قریۀ مقر علاقۀ دهله ولایت قندهار بین 65 درجه و 52 دقیقۀ طول شرقی و 32 درجه و 6 دقیقه و 22 ثانیۀ عرض شمالی. (از قاموس جغرافیایی افغانستان ج 2)
دهی است از دهستان مهوید بخش حومه شهرستان فردوس واقع در 24 هزارگزی شمال خاوری فردوس و بر سر راه مالرو عمومی گناباد به فردوس، محلی است کوهستانی و معتدل و سکنۀ آن 14 تن و مذهبشان شیعه و زبانشان فارسی است، آب آنجا از قنات است و محصولاتش زیره و ابریشم و پنبه میباشد، شغل اهالی زراعت و راه مالرو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
دهی است از دهستان مهوید بخش حومه شهرستان فردوس واقع در 24 هزارگزی شمال خاوری فردوس و بر سر راه مالرو عمومی گناباد به فردوس، محلی است کوهستانی و معتدل و سکنۀ آن 14 تن و مذهبشان شیعه و زبانشان فارسی است، آب آنجا از قنات است و محصولاتش زیره و ابریشم و پنبه میباشد، شغل اهالی زراعت و راه مالرو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
توت بزرگ زبون بیمزه. (برهان قاطع) (آنندراج) (انجمن آرای ناصری). توت دانه دار کم شیرینی. توت از جنس بد و دانه دار. توت نر. توت نرک. (یادداشت بخط مؤلف) : کمال قدرت او را بچشم عبرت بین بیاوردشکر از نی، بریشم از خرتوت. عبدالقادر نائینی (از انجمن آرای ناصری). ، توت شامی. (مفاتیح). توت ترش. فرصاد. (مهذب الاسماء). مؤلف آنرا شاه توت تشخیص داده اند. در فلاحت نامه چنین آمده است: و توتی دیگر سیاه که آنرا خرتوت گویند و بعضی توت شرابی یعنی جهت شراب پختن شاید و بعضی توت شامی و آن ترش طعم بود و چون دست یا جامه ای از خرتوت رنگین شود هیچ نوع بصابون وغیره رنگ آن نرود مگر بخرتوت خام بشویند برود: و آلو و ریواج و خرتوت و مانند این دهند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و توت ترش که او را خرتوت گویند صفرا بنشاند و معده را به از توت شیرین باشد و طبع را نرم کند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و آب آلوی ترش و آب خرتوت که هنوز ترش باشد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
توت بزرگ زبون بیمزه. (برهان قاطع) (آنندراج) (انجمن آرای ناصری). توت دانه دار کم شیرینی. توت از جنس بد و دانه دار. توت نر. توت نرک. (یادداشت بخط مؤلف) : کمال قدرت او را بچشم عبرت بین بیاوردشکر از نی، بریشم از خرتوت. عبدالقادر نائینی (از انجمن آرای ناصری). ، توت شامی. (مفاتیح). توت ترش. فرصاد. (مهذب الاسماء). مؤلف آنرا شاه توت تشخیص داده اند. در فلاحت نامه چنین آمده است: و توتی دیگر سیاه که آنرا خرتوت گویند و بعضی توت شرابی یعنی جهت شراب پختن شاید و بعضی توت شامی و آن ترش طعم بود و چون دست یا جامه ای از خرتوت رنگین شود هیچ نوع بصابون وغیره رنگ آن نرود مگر بخرتوت خام بشویند برود: و آلو و ریواج و خرتوت و مانند این دهند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و توت ترش که او را خرتوت گویند صفرا بنشاند و معده را به از توت شیرین باشد و طبع را نرم کند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و آب آلوی ترش و آب خرتوت که هنوز ترش باشد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
اگر بیند خرتوت همی خورد، دلیل که مال خویش به رنج حاصل کند و بر عیال هزینه کند. اگر بیند خرتوت از درخت جمع کرد، دلیل که از مردی بخیل به قدر آن مالی که کسب خود حاصل کند. اگر بیند خرتوت را به آتش همی پخت، دلیل که پادشاهی مال وی را بستاند. -
اگر بیند خرتوت همی خورد، دلیل که مال خویش به رنج حاصل کند و بر عیال هزینه کند. اگر بیند خرتوت از درخت جمع کرد، دلیل که از مردی بخیل به قدر آن مالی که کسب خود حاصل کند. اگر بیند خرتوت را به آتش همی پخت، دلیل که پادشاهی مال وی را بستاند. -